مقالهای که در پی میآید رابطه متقابل بین اندیشهها و تاریخ خاص ایران در مـقطع برآمدن رضاخان را به قدرت به نمایش میگذارد.این مقاله به اندیشههای دو تن از روشـنفکران حاشیهای ایران میپردازد و نـقش آرای آنـان را در تکوین تحولات دورانساز آن مقطع ارزیابی میکند.این مختصر بخشی از طرحی است که به اندیشههای روشنفکری ایران معاصر میپردازد و دامنهء آن نظامهای اندیشه از دورهء قاجار تا سالهای اخیر را فرا میگیرد و هدف از آن،نقد درک روشـنفکران ایرانی از مقولهء تجدد است. در این مقاله دیدگاه های دو اندیشهگر دروه گذار از قاجار به پهلوی، یعنی عبدالله رازی و علی اکبر خان داور بررسی میشود.هم رازی و هم داور و هم عدهای دیگر از روشنفکران آن زمان،خود زیر سیطره اندیشههای نـاسیونالیستی بـودند که به وپژه در مقطع سال های بین دو جنگ جهانگیر، رواجی گسترده داشت. اندیشههای متکی بر ناسیونالیسم و به طور خاص دیدگاه های آریاییگرایی، ریشه در سلسله مبانی فلسفی داشت که درست یا علط به طـور بـنیادی در کشوری مثل آلمان پرورده شده بود.از سوی دیگر ناسیونالیسم به مثابه ایدئولوژی جوامع گوناگون سرمایهداری نقش غیر قابل انکاری در تحرک سیاسی و اقتصادی و نیز برافروختن جنگهای بزرگ برای بهرهبرداری های اقـتصادی ایـفا میکرد. متن اصلی جنبش های ناسیونالیستی، در غرب قرار
داشت و اهداف آن نیز کاملا روشن بود،همانطور که مبانی دیدگاههای شوونیستی و برتریطلبیهای این جنبشها هم کاملا ساختهوپرداخته شده بود.تحت تأثیر شـرایط حـاکم بـر آن دوره تاریخی و به دلیل شکستهای جـنبش مـشروطه،بـرخی از ایرانیان به پذیرش این ایدئولوژیها اقبال نشان دادند بدون آنکه مبانی نظری آن را کاویده و یا تأملی اساسی در مفهوم ناسیونالیسم کرده بـاشند.
هـمانطور کـه به تقلید از روشنفکران سده هیجدهم فراهم،روشنفکری ایـران در عـهد مشروطه تحرکاتی بیتأمل و بیسرانجام از خود نشان داد،در فاصله بین دو جنگ جهانی، نسل دوم روشنفکرانی ظهور کردند که باز هم بدون تـأمل و از سـر شـیفتگی به ایدئولوژیهای ناسیونالیستی اقبال نشان دادند به عبارت دیگر،فـکر و اندیشه در بین روشنفکران حالت مد روز شد،روزی به تقلید از اصحاب دایرة المعارف فرانسه،لیبرالیسم را ترویج میکردند و روزی دیگر باز هـم بـه تـقلید از غریبان،که به دلیل شرایط خاص تاریخی خود به شوونیسم بـرتریطلب روی آورده بـودند،نوعی ناسیونالیسم سطحی را ترویج میکردند.نسل اول روشنفکران ایرانی عصر مشروطه را اگر کسانی مثل محمد علی فـروغی،سـید حـسن تقیزاده،سلیمان میرزا اسکندری،سید حسین اردبیلی،شیخ رضا دهخوارقانی و امثالهم تـشکیل مـیدادند،ایـنک گفتار مسلط از آن کسانی بود که علی اکبر خان داور،علی دشتی، مرتضی خان مـشفق کـاظمی،ابـراهیم پورداود و امثالهم در بین آنان دیده میشدند و نگاه آنان هم معطوف به ظهور ابر مردی بـود کـه ایران را از بحران برهاند و سعادت و امنیت را برای کشور به ارمغان آورد.نسل نخست مشروطه در سـودای بـرابری،بـرادری و مساوات و نسل دوم به دنبال جباری بود که با زور تازیانه،مردم را به شاهراه تجدد و تـمدن هـدایت کند.واژهها یا اصطلاحاتی مثل"تازیانه تاریخ"،"تازیانه عبرت"،"تازیانه تکامل"کاربرد فـراوان یـافت. از پس ایـن دیدگاه ها، تحقیر ایران و ایرانی به ظهور پیوست.اغلب مشکلات نه به شرایط جهانی و رقابتهای اسـتعماری قـدرتها برای تسلط بر ایران،بلکه به دلیل شرایط داخلی دانسته شد. مـیگفتند مـردم ایـران به صورت طبیعی متجدد نمیشوند،پس باید فرد قدرتمندی ظهور کند تا آنان را تأدیب نماید و بـه سـوی تـمدن هدایت کند.همه به دنبال تازیانه به دستی میگشتند که با"کـشور را بـه سوی تجدد سوق دهد.این اندیشهها بود که زمینههای فکری استقرار رضا خان را بر اریکه سـلطنت مـهیا کرد،مردی که البته حتی بر اندیشهپردازان خود نیز وفا نکرد و بـا هـمان تازیانه، یا آنان را نواخت و یا از ادامه حـیات مـحروم سـاخت. در این مقاله به آرای دو تن از آن روشنفکران اشاره مـی کـنیم: عبد الله رازی و علی اکبر خان داور.