حسین آبادیان
بدون تردید مرحله مهم صعود رضاخان به منصب ریاست الوزرائی و البته به دنبال آن ایجاد بلوای جمهوری، تقلبات گسترده در انتخابات مجلس پنجم بود، به طوری که وقتی به اصطلاح این انتخابات انجام شد، معلوم گردید به جز تهران، قشون با انتخاباتی فرمایشی کسانی را روانه مجلس کرده است که موردنظر وزارت جنگ و شخص رضاخان بوده اند. این انتخابات راه را برای به دست گرفتن سهل و آسان ریاست الوزرائی توسط رضاخان هموار کرد. به عبارتی وقتی قوه مقننه تحت سیطره قزاقان درآمد، تسلط بر قوه مجریه خودبخود در طالع آنها هویدا شد. امرای لشکر در اطراف و اکناف کشور شروع به مداخله در صندوق های رأی کردند، حتی از قبل معلوم بود چه کسانی به عنوان نماینده وارد مجلس خواهند شد. تقلب در انتخابات از مجلس پنجم به بعد رویه معمول کارگزاران رضاخان شد، تا جائی که کار به جائی رسید که نمایندگان مجلس هفتم به بعد بدون استثنا ابتدا باید رضایت دربار پهلوی را جلب می کردند، آنگاه نام آنها در فهرست نمایندگان آن دوره گنجانیده میشد. همچنین از قبل معین بود فلان نماینده از کدام حوزه انتخابیه باید برگزیده شود. فهرست مزبور در اختیار نظمیه قرار داده می شد و نظمیه هم هزاران تعرفه انتخاباتی را خود تکمیل میکرد و به صندوقهای رأی می انداخت. گاهی اهل محل به هیچ وجه نمی دانستند نماینده شان کیست. بیشتر اوقات آنها حتی نام نماینده خویش را نمیدانستند. نمایندگانی هم که دارای استقلال رأی بودند، ناچار استفعا میکردند.
نهضت مشروطیت ایران با هدف استقرار عدالت در جامعه به وقوع پیوست.در منابع عمومی ایـن دوره به صراحت از رهبری علما در جنبش سخن به میان آمده است؛به گونهای کـه بدون این حمایتها جـنبش بـه نتیجهای دست نمییافت. با این وصف از همان ابتدای وقوع جنبش در کنار حرکت اصیل مردم،جریان دیگری هم دستاندرکار بود.این جریان البته به تنها چیزی که نمیاندیشید،استقرار موازین عدالت و احـقاق حقوق مردم بود. ما در کتاب بحران مشروطیت در ایران به طور مشروح تکاپوی این جریان، اهداف و منویات آن و دستهای پشت پرده هدایتکنندهاش را تشریح کردهایم و نشان دادهایم که این جریان چه اهداف ریز و درشتی را سـرلوحه کـار خود قرار میداد.
بااین وصف بازهم به اختصاریادآورمیشویم ازهمان بدو وقوع مشروطیت،عدهای ازرجال، دیوانسالاران ، مردان سیاسی و البته زودتر از همه علمای بزرگ ایرانی مقیم نجف،بـارها خـاطرنشان کردند استقرار عدالت در پرتو مشروطیت،از راهی جز در پیش گرفتن الگویی مبتنی بر موازین خاص کشور ایران غیر ممکن است؛نباید الگوی کشورهای اروپایی و به طور خاص انگلستان را سرلوحه کـار قـرارداد و تلاش نمود طابق النعل بالنعل از تحولات آن کشور گرتهبرداری کرد.اینان بر این باور بودند که حقوق مدنی را باید از بطن و متن سنن مورد قبول مردم استخراج نمود و به بوته اجـرا گـذاشت.
بـه عبارت بهتر باید با در پیـش گـرفتن روشـی عقلانی سنن مورد قبول مردم را برای پاسخگویی به عمدهترین معضلات پیشرو،پایه قانونگذاری قرارداد.به نظر آنان این روش بهتر از اتکاء بـر مـقرراتی اسـت که با شرایط فرهنگی خاص جامعه ایران مـغایرت دارد. در نـقطه مقابل عدهای مصرانه بر تقلید از الگوهای قانونگذاری رایج در غرب تأکید میکردند.اینان بدون توجه به الزامات جامعه ایران و بـدون عـنایت بـه تفاوتهای بنیادین اسلام و مسیحیت و بدون اینکه الگویی قابل اجرا در پیـش رو داشته باشند،تلاش میکردند به هرنحو ممکن کارخود را پیش ببرند ودر این راه ازهیچ اقدامی فروگذار نـکردند. اقـدامات ایـن دسته افراد،باعث بروز تنشهای فراوانی در صحنه سیاسی و اجتماعی کشور شـد؛نـه تنها مشروطیتی شکل نگرفت،بلکه نهادهای سنتی کشور که به طور معمول پاسدار حقوق عامه مـردم بـودند تـضعیف شد.این فرایند باعث وقوع جنگ خانگی در کشور گردید.از هر سو گـردنکشانی سـر بـرآوردند که قانونگریزی مذهب مختار آنان بود.
مشروطیتی که برای استقرار مردم سالاری و بسط عـدالت شـکل گـرفته بود به سرعت مبدل به ضد خود شد. در این میان جریان دومی که از آنـان نـام بردیم تعمدا بر بحرانها دامن میزد؛هر روز آشوبی به پا میکرد و وفاق اجتماعی و هـمدلی سـیاسی مـبتنی بر منافع ملی را قربانی اهداف خاص خویش مینمود. هدایت گران این گروه به طـور خـاص بعد از سقوط مشروطه و از آن بالاتر وقوع جنگ اول جهانی بر تحرکات خود دامن زدند.در دوره نـه سـاله بـعد از سقوط مشروطه تا کودتای رضاخان انواع بحران سازیها شکل گرفت که همه و همه در راستای برنامههای از قـبل تـدارک دیده شده دوره مشروطه بود. مثل دوره مشروطه این گروه مانع از تثبیت نـظام سـیاسی مـیشدند،بر بحرانهای اجتماعی دامن میزدند و از نظر اقتصادی کشور را در حالت افلاس نگه میداشتند.همین افراد درسـت در زمـانی کـه تهدیدات علیه کشور از سوی قدرتهای خارجی شکل میگرفت،همسو با محافل خـارجی مـانع از استقرار ثبات و امنیت میگردیدند؛ثباتی که لازمه هر نوع رشد و توسعه کشور به شمار میآمد.گـروه مـورد نظر ما باعث و بانی هجوم قدرتهای خارجی به کشور،هم در جریان اولتـیماتوم روسـیه و هم در وقوع جنگ اول جهانی بودند.
در این فـضا انـگلیسیها رضـایتمندانه شاهد بیثباتی کشور بودند،زیرا برای غـارت مـنابع کشور دو راه حل در نظر گرفته بودند:ایجاد هرج و مرج و دامن زدن به بیثباتی روزافزون و مـمانعت از اسـتقرار نهادهای قانونی مثل مجلس شـورای مـلی؛و در صورت فـراهم بـودن زمـینه،تشکیل حکومت وابسته.این موضوع امـری نـبود که از دید نکتهسنج کسانی مثل ملک الشعرای بهار پوشیده باشد.امثال بـهار بـه درستی خاطرنشان میکردند هدف آشوبطلبان انـجام کودتا برای تعطیل اسـاس مـشروطیت است. بالاخره هم همانطور کـه بـهار اشاره کرده بود،طرح یاد شده با کودتای رضاخان به نتیجه رسید و بـحرانسازان دیـروزی دوره مشروطه،کارگزاران امروزی حکومت وابـسته رضـاخان شـدند؛ حکومتی که بـا مـحافل خاص سیاسی-اقتصادی لنـدن و هـند و بمبئی مرتبط بود.
این مقاله به صورتی اجمالی این موضوع را به بحث گذاشته اسـت.ایـن مقاله در واقع درآمدی است بر طـرح مـفصل تحولات ایـران از سـقوط مـشروطه تا کودتای سوم اسـفند که در مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی درحال انجام است و جلد دوم بحران مشروطیت در ایران به شمار میرود.در ایـن طرح ابعاد ناگفتهای از تحولات ایران مـقارن اولتـیماتوم روسـیه تـا کـودتا مطرح شده،ابـعاد مـختلف حوادث سیاسی،اجتماعی،اقتصادی و فرهنگی ایران که به واقع مقدمات کودتا به شمارمیرفتند،به بـحث گـذاشته شـده است. طرح یاد شده براین بـاوراسـت کـه غـایت آمـال بـحرانسازان دوره مشروطه چیزی نبود جزاستقراردولتی دست نشانده مثل حکومت رضاخان
علی دشتی و مرتضی مشفق کاظمی دو تن از حامیان اصلی رضاخان و نظریه پردازان استبداد منور حول شخص پهلوی اول بودند که در آثار و دیدگاه های خویش سعی در توجیه قدرت گیری و ضروری تأسیس حکومت پهلوی داشتند. این مقاله به دیدگاه این دو می پردازد.
مقالهای که در پی میآید رابطه متقابل بین اندیشهها و تاریخ خاص ایران در مـقطع برآمدن رضاخان را به قدرت به نمایش میگذارد.این مقاله به اندیشههای دو تن از روشـنفکران حاشیهای ایران میپردازد و نـقش آرای آنـان را در تکوین تحولات دورانساز آن مقطع ارزیابی میکند.این مختصر بخشی از طرحی است که به اندیشههای روشنفکری ایران معاصر میپردازد و دامنهء آن نظامهای اندیشه از دورهء قاجار تا سالهای اخیر را فرا میگیرد و هدف از آن،نقد درک روشـنفکران ایرانی از مقولهء تجدد است. در این مقاله دیدگاه های دو اندیشهگر دروه گذار از قاجار به پهلوی، یعنی عبدالله رازی و علی اکبر خان داور بررسی میشود.هم رازی و هم داور و هم عدهای دیگر از روشنفکران آن زمان،خود زیر سیطره اندیشههای نـاسیونالیستی بـودند که به وپژه در مقطع سال های بین دو جنگ جهانگیر، رواجی گسترده داشت. اندیشههای متکی بر ناسیونالیسم و به طور خاص دیدگاه های آریاییگرایی، ریشه در سلسله مبانی فلسفی داشت که درست یا علط به طـور بـنیادی در کشوری مثل آلمان پرورده شده بود.از سوی دیگر ناسیونالیسم به مثابه ایدئولوژی جوامع گوناگون سرمایهداری نقش غیر قابل انکاری در تحرک سیاسی و اقتصادی و نیز برافروختن جنگهای بزرگ برای بهرهبرداری های اقـتصادی ایـفا میکرد. متن اصلی جنبش های ناسیونالیستی، در غرب قرار
داشت و اهداف آن نیز کاملا روشن بود،همانطور که مبانی دیدگاههای شوونیستی و برتریطلبیهای این جنبشها هم کاملا ساختهوپرداخته شده بود.تحت تأثیر شـرایط حـاکم بـر آن دوره تاریخی و به دلیل شکستهای جـنبش مـشروطه،بـرخی از ایرانیان به پذیرش این ایدئولوژیها اقبال نشان دادند بدون آنکه مبانی نظری آن را کاویده و یا تأملی اساسی در مفهوم ناسیونالیسم کرده بـاشند.
هـمانطور کـه به تقلید از روشنفکران سده هیجدهم فراهم،روشنفکری ایـران در عـهد مشروطه تحرکاتی بیتأمل و بیسرانجام از خود نشان داد،در فاصله بین دو جنگ جهانی، نسل دوم روشنفکرانی ظهور کردند که باز هم بدون تـأمل و از سـر شـیفتگی به ایدئولوژیهای ناسیونالیستی اقبال نشان دادند به عبارت دیگر،فـکر و اندیشه در بین روشنفکران حالت مد روز شد،روزی به تقلید از اصحاب دایرة المعارف فرانسه،لیبرالیسم را ترویج میکردند و روزی دیگر باز هـم بـه تـقلید از غریبان،که به دلیل شرایط خاص تاریخی خود به شوونیسم بـرتریطلب روی آورده بـودند،نوعی ناسیونالیسم سطحی را ترویج میکردند.نسل اول روشنفکران ایرانی عصر مشروطه را اگر کسانی مثل محمد علی فـروغی،سـید حـسن تقیزاده،سلیمان میرزا اسکندری،سید حسین اردبیلی،شیخ رضا دهخوارقانی و امثالهم تـشکیل مـیدادند،ایـنک گفتار مسلط از آن کسانی بود که علی اکبر خان داور،علی دشتی، مرتضی خان مـشفق کـاظمی،ابـراهیم پورداود و امثالهم در بین آنان دیده میشدند و نگاه آنان هم معطوف به ظهور ابر مردی بـود کـه ایران را از بحران برهاند و سعادت و امنیت را برای کشور به ارمغان آورد.نسل نخست مشروطه در سـودای بـرابری،بـرادری و مساوات و نسل دوم به دنبال جباری بود که با زور تازیانه،مردم را به شاهراه تجدد و تـمدن هـدایت کند.واژهها یا اصطلاحاتی مثل"تازیانه تاریخ"،"تازیانه عبرت"،"تازیانه تکامل"کاربرد فـراوان یـافت. از پس ایـن دیدگاه ها، تحقیر ایران و ایرانی به ظهور پیوست.اغلب مشکلات نه به شرایط جهانی و رقابتهای اسـتعماری قـدرتها برای تسلط بر ایران،بلکه به دلیل شرایط داخلی دانسته شد. مـیگفتند مـردم ایـران به صورت طبیعی متجدد نمیشوند،پس باید فرد قدرتمندی ظهور کند تا آنان را تأدیب نماید و بـه سـوی تـمدن هدایت کند.همه به دنبال تازیانه به دستی میگشتند که با"کـشور را بـه سوی تجدد سوق دهد.این اندیشهها بود که زمینههای فکری استقرار رضا خان را بر اریکه سـلطنت مـهیا کرد،مردی که البته حتی بر اندیشهپردازان خود نیز وفا نکرد و بـا هـمان تازیانه، یا آنان را نواخت و یا از ادامه حـیات مـحروم سـاخت. در این مقاله به آرای دو تن از آن روشنفکران اشاره مـی کـنیم: عبد الله رازی و علی اکبر خان داور.
میگویند شـرایط خـاص تـاریخی، شخصیتهای خاص خویش را میسازد. دیگر آنکه میان شخصیتها، شرایط تاریخی و ساختارهای گوناگون اقتصادی، سیاسی و اجـتماعی رابطهای متوازن، متقابل و هماهنگ وجود دارد. با این وصف بررسی نقش شخصیتها در تاریخ، اهـمیت فراوانی در فهم حوادث دارد. حـوادث تـاریخی دورویه دارند: آشکار و پنهان. رویه آشکار سیاسی، دستمایه تاریخنگاریهاست که از قرون متمادی در کشور ما نیز وجود داشته است. اما با زایش پدیده استعمار و عصر رشد و شکوفایی نظامهای سرمایهداری و همچنین عصر انـقلابها و متعاقبا دوران جنگ سرد، رویهای دیگر زاده شد که رویه پنهان تحولات سیاسی در کشور ماست. باید افزود که این تحولات و این رویه پیشگفته، منحصر به جامعه ایران نیست بلکه این پدیده همزاد ظـهور سـیاست مدرن و عصر استعمار است. مراد ما این نیست که وجه پنهان فعالیت سیاسی مسبوق به سابقه نبوده است، بلکه با زایش دوران جدید در تاریخ بشر، فعالیتهای پنهان سیاسی و به عبارت دیـگر نـهان روشی جزء لاینفک سیاست شده است. در همین راستاست که میگوییم شخصیتها در ایجاد سمت و سوی تحولات، نقش اساسی دارند. به همین جهت آنان، در کنار تحلیل ساختارها، کلیدی مهم برای گـشودن هـزارتوی تاریخ معاصر ایران به دست میدهند. از بین شخصیتهایی که در تاریخ معاصر ایران، بسیار تأثیرگذار بودهاند نقش ریپورترها برجسته است. شاید نخستین جایی که در کتابهای تاریخ معاصر از اردشیر ریپورتر یـاد شـده اسـت، کتاب «تاریخ اجتماعی ایران دوره قـاجار» اثـر عـبد اللّه مستوفی است و بعد از آن نیز«سردنیس رایت»در «انگلیسیها در میان ایرانیان» نقش وی را در کودتای سوم اسفند 1299 در حد نام بردن بیان کرده است. فـرزند وی شـاپور تا قبل از انتشار خاطرات فردوست از او نیز گمنامتر بـود. ایـن گمنامی نه تنها دلیلی بر بیاهمیت بودن نقش این افراد در تحولات معاصر ایران نیست، بلکه نشانی است از نهانروشی و پنـهانکاری؛حـتی در عـرصههایی چون تاریخنگاری. با این وصف نباید درباره نقش این دو تـن اغراق کرد و کلیه تحولات کشور را به آنان پیوند زد و نقش سایر شخصیتها در تحولات معاصر کشور را از یاد برد. زندگی ریـپورترها بـه دلیـل گمنامی، میان افسانه و واقعیت در نوسان است و البته آنچه غلبه دارد افسانههاست؛بـه گـونهای که گویا همه شخصیتها و تحولات کشور با وجود آنان معنا و مفهوم پیدا میکند. به همین دلیـل اسـت کـه شناخت ابعاد مختلف حیات آنان بسیار ضروری است. خوشبختانه اسناد فراوانی از ایـن دو، در اخـتیار مـحققین قرار دارد که میتوان گوشههایی از حیات پنهان سیاسی آنان را به تصویر کشید. در این مقاله تـلاش شـده اسـت بر اساس این اسناد، زندگی سیاسی این پدر و پسر بازسازی و تصویری واقعی از آنان به دسـت مـحققان و مورخان داده شود. این مقاله بر پایهء اسناد فارسی و انگلیسی اردشیر و شاپور ریپورتر و نـیز اسـناد شـرکتهای نفتی و کمپانیهای بزرگ انگلیسی که از شاپور به جای مانده تدوین شده است. نگارنده افـزون بـر آن اسناد، برای پر کردن خلأ اطلاعات هم از دیگر منابع بهره جسته است و هم-بـرای نـخستین بـار -از مقالات و گزارشهایی که دربارهء فعالیتهای اردشیر، در مطبوعات دورهء مشروطه درج شده است. کلیه اسنادی که در ایـن مـقاله به آنان استناد شده است، به آرشیو مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایـران تـعلق دارد. شـاید این جستار درآمدی باشد بر ضرورت فهم تحولات پنهان و تأثیر بسیار تعیینکننده آن بر وجه آشـکار سـیاسی.
در سال 1377 به همت مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی کـتابی تحت عنوان زندگینامه سیاسی دکتر مظفر بقائی منتشر شد که واکنشهای مثبت و مـنفی بسیاری در داخل و خارج کـشور در پی داشـت.در وهله نخست هیچ منتقدی-چه مخالف و چه موافق-در اصالت اسناد استفاده شده تردیدی نکرد.اینها اسناد خانگی بقائی بودند که اصالتشان به اندازهای بود که راه را بر هر گونه شبههای مسدود مـینمود.به همین جهت این کتاب به عنوان تنها منبع موثق اسنادی در مورد بقائی جای خود را در بین اهل تحقیق در مورد تاریخ معاصر ایران باز کرد.شاید تنها ایراد اساسی بر این کـتاب ایـن بود که گویا اسناد با هدف قبلی دستچین شدهاند.در این زمینه دو رویکرد وجود داشت:عدهای به راه و روش بقائی باور داشته و دارند که این خود دو دسته را در بر میگیرد:گروهی برای وی سابقهء مـبارزاتی عـلیه رژیم سابق تصویر میکنند و اینگونه تصور مینمایند که گویا نویسندهء کتاب اسنادی را که در زمینه این مبارزات وجود داشته است حذف کرده است.عدهای دیگر که در سلطنتطلب بودن بقائی و بـاورش بـه ضرورت استمرار حکومت شاهنشاهی تردیدی نداشته و ندارند به انتقاداتی که بر روش سیاسی بقائی وارد شده است ایراداتی را وارد میدانند.اینان روش بقائی را درست ارزیابی میکنند و از آن دفاع مینمایند و حتی تأسف میخورند کـه چـرا شـاه از رهنمودهای او برای مهارت انقلاب اسـتفادهء لازمـ را نـکرد.در طیف مخالفین بقائی نیز عدهای بر این باورند که گویا همه واقعیت در مورد بقائی گفته نشده است.این عده حتی بـعضا بـدون ایـنکه کتاب را خوانده باشند در مورد آن داوریهای عجیبی کردهاند.بـه طـور مثال در شماره 53 مجله ایران فردا در پایان مقالهای که به مسئله ملّی شدن نفت ایران پرداخته بود،کتاب زندگینامهء بـقایی را در زمـرهء مـنابعی ذکر کرد که گویا فقط در ضدّیت با مصدق نوشته شـده است!جالب اینکه نویسندهء همان مقاله وقتی کتاب را خوانده بود در نگارش مقالات بعدی خویش ارجاعات فراوانی به آن صـورت داد و حـتی در بـرخی مقالات منبع منحصربهفرد وی همان کتاب بود.به هرحال بعد از آنکه کـتاب مـنتشر شد،اسناد دیگری به دست آمده که میتوانست به نحوی مکمل آن باشد،بخشی از این اسناد کـه شـاید تـا حدودی به شبهات مخالفین بتواند پاسخ دهد موضوع مقالهای است که در پی مـیآید.ایـن اسـناد بر دو دستهاند:تعدادی بیانیههای حزبی و تعداد دیگری نیز اسناد منتشرنشده و شخصی هستند که در مـورد مـقولهء بـرخورد بقائی با انقلاب و تحلیل وی از سمت و سوی حوادث و مهمتر تلاش وی برای مهار انقلاب بسیار جـالب تـوجه و آموزنده است.نکته در این است که این اسناد همه مربوط به سالهای 1356 و 1357 مـیباشد.بـقائی مـرد شرایط بحرانی بود و همیشه وقتی آفتابی میشد که تهدیدی عظیم حکومت پهلوی را در معرض مـخاطره قـرار میداد.اینبار هم پس از حدود سیزده سال سکوت به میدان آمد تا بار دیـگر بـخت خـود را بیازماید،اینک ببینیم که سناریوی وی در این شرایط تاریخی چه بود؟
تهران، خیابان شهید دستگردی (ظفر)، نبش گوی آبادی، پلاک 75 تلفن 26705079 - 26705089
© کلیه ی حقوق مادی و معنوی متعلق به موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی می باشد.