یحیی آریا بخشایش
«هوشنگ منتصری کوهساری» مشهور به «هوشنگ منتصری» به رغم سابقه عضویت در سازمان جوانان حزب توده ایران، پس از وقایع آذربایجان در ۱۳۲۵ ش، از آن انشعاب کرد و رو در روی برخی از سران آن ایستاد. آن گاه مدتی در نوشته هایش با حزب توده و اردوگاه سوسیالیستی به ستیز پرداخت. او را باید از آن دسته از کارگزاران دوره پهلوی دوم به شمار آورد که اندک زمانی بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ مجال دستیابی به پستهای بالا را یافت و در مقامهایی چون معاونت یا ریاست دانشگاه و استانداری مشغول به کار شد. لیکن دسته بندی های محلی و بلندپروازیها و جنجال بازیهای وی که اختلافات منطقه ای را در پی داشت، او را از پله های ترقی پایین کشید و در اواخر دهه ۱۳۴۰ ش راه را بر او بست. از آن پس ماندن در ایران را به صلاح ندید و راهی اروپا شد. نکته مهم درباره او اینکه در تمام مدت حضورش در ایران و چند سالی که در خارج از کشور سکونت داشت، رژیم پهلوی به وی اعتماد چندانی نیافت و همواره نسبت بدو به دیده شک می نگریست. تا اینکه در روزهای پایانی حکومت پهلوی دلایل بی اعتمادی ها روشن گشت و سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) بر سابقه و نحوه روابط وی با سازمان ک.گ.ب شوروی دست یافت.
پیش از این ، مجله ای که در اواخر ۱۳۴۲ ش با نام بعشت ، ارگان دانشجویان حوزه علمیه قم، منتشر می شد، در دو نوبت با همان عنوان و به صورت کتابی مستقل در اختیار علاقه مندان به تاریخ انقلاب اسلامی قرار گرفته است؛ مرتبه اول در ۱۳۷۶ش، با گردآوری و مقدمه على حجتی کرمانی و توسط انتشارات «سروش»، که در آن گردآورنده در مقدمه ای ضمن بیان چگونگی تصمیم به انتشار بعثت در هیئت کتاب به فعالیت طلاب حوزه علمیه قم در آن سالها پرداخته ، از برخی همکاران و نویسندگان مجله بعشت سخن به میان آورده است. مرتبه دوم ، بعثت را سیدهادی خسروشاهی - که او نیز همچون على حجتی کرمانی از دست اندرکاران انتشار و توزیع بعشت بود. در ۱۳۷۹ با همکاری دو مؤسسه انتشاراتی «کلبه شروق » و «مرکز بررسیهای اسلامی » در قالب کتاب روانه بازار نشر کرد. او همه شماره های منتشر شده بعشت در فاصله ۲۳ آذر
۲۷/۱۳۴۲ رجب ۱۳۸۳ تا ۱۰ خرداد
۲۹/۱۳۴۳ محرم ۱۳۸۵ (مجموعا چهارده شماره ) را در اختیار داشت و توانسته بود همه آنها را بیش از ۳۵ سال از گزند حوادث روزگار در امان نگه دارد. خسروشاهی در مقدمه کتاب به مسائل و موضوعات متعددی پرداخته هر کدام را که با تهیه مطالب و مقالات و انتشار و توزیع مجله بعشت ارتباطی پیدا می کردند، به گونه ای مورد توجه قرار داده است . از جمله ، برخورد سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک ) با بعثت ، به منظور جلوگیری از ادامه انتشار آن و توفیق دست اندر کاران نشریه در چاپ و توزیع مخفیانه آن ، ناتوانی و شکست مأموران ساواک در شناسایی همکاران و نویسندگان و جلو گیری از انتشار بعثت را | تشریح نموده است . او از اسنادی که مأموران ساواک به هنگام انتشار نشریه تهیه کرده بودند، بهره برده ، به فراخور موضوع ، آنها را گزارش کرده است . اکنون که فرصت پرداختن به نشریه بعثت بر اساس اسناد ساواک پیش آمده است لازم می نماید که علاوه بر استفاده از اسناد گزارش شده در کتاب فوق ، به معرفی و چگونگی انتشار و توزیع مجله بعشت در نخستین سالهای پس از قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ بپردازیم . در این معرفی صرفا به اسناد مزبور تکیه و از مراجعه به منابع دیگر - به جز در مواردی انگشت شمار و ناگزیر - پرهیز شده است .
روز چهارشنبه 15 خرداد 1342، برابر با 12 محرم 1383، حوادثی در تهران و چند شهر دیـگر کشور پدید آمد که از یک سو نقطه تلاقی جریانها و حرکتهای چند ساله اخـیر به شمار میآید و از سـوی دیـگر نقطه عطفی برای انقلاب اسلامی که در بهمن 1357 به پیروزی رسید. درباره این روز و قیام پاندزه خرداد مقالهها و کتابهای متعددی به چاپ رسیده، پیشزمینهها، چگونگی شکلگیری و علل و عوامل آن به بحث و بررسی گذاشته شـده است. برخی از پژوهندگان نیز به پیامدهای قیام پاندزه خرداد پرداختهاند که هرکدام از آنها نتیجه مطالعات پژوهشی، و گاه میدانی است.
در این میان آنچه کمتر مورد توجه قرار گرفته و یا نسبت به مـوضوعات دیـگر از دایرهء تحقیق و بحث، تا حدی، به دور مانده، رخدادهای خیابانی است که در طول این روز در شهرهای، مختلف، بویژه در تهران، اتفاق افتاد. البته در لابهلای خاطرات و نوشتههای چاپ شده، نمونههایی را میتوان یافت که در مـحدوده یـکی از مناطق و یا خیابانها و یا در نقاطی از شهر واقعهای را به تصویر میکشد، اما چنین تصاویری به علت پراکندگی در آثار و منابع، و تنوع زوایای نگاه نویسندهگان، تصویری جامع را از حوادث روز پانزده خرداد به دسـت نـمیدهد. این مقاله با تکیه بر گزارش های ساواک به تشریح وضعیت تهران در روز 15 خرداد 1342 می پردازد.
ادعای قیمومیّت انگلستان بر بین النهرین (عراق) پس از پایان جنگ جهانی اول، واکـنشهای گوناگونی در کشورهای متعدد جهان، بویژه کشورهای خاورمیانه، ایجاد کرد که بیشترین و مؤثرترین آن-چـنانکه انتظار میرفت-در کشور ایـران بـه وجود آمد؛ گذشته از اعتراضها و سخنرانیها، تظاهرات و نفی و تکذیب هرگونه ادعای قیمومیّت بر عراق، کتابچهای به نام مظالم انگلیس در بین النهرین در چاپخانه مجلس شورای ملی چاپ و منتشر شد که شرح اوضاع داخـلی عراق و چگونگی مقابله با ادعای دولت انگلیس را در بر میگرفت. از آنجا که انتشار این کتابچه، مذاکراتی را در مجلس در پی داشت که بیانکننده سمت و سو و نوع نگاه ایرانیان در برابر این پدیده قرن حاضر است، لازم مینماید بـه چـگونگی تصویب، چاپ و نشر آن در مجلس شورای ملی بپردازیم. در جلسه بعد از ظهر روز پنجشنبه، 27 جدی (دی) 1301/30 جمادی الاول 1341، در چهارمین دوره مجلس شورای ملی، میرزا محمد خان دانش بزرگ نیا، نماینده نیشابور، از میرزا احمد خان قوام السـلطنه (قـوام)، رئیس الوزراء وقت، خواستار پاسخ به دو سؤال او شد؛ سؤال نخست وی درباره کنفرانس لوزان و چگونگی عضویت ایران در آن بود که قوام السلطنه دلایل عدم عضویت دولت ایران را در آن برشمرد و بسیاری از مسائل و موضوعات مطرح شـده در کـنفرانس لوزان را بیارتباط با دولت ایران دانست. سؤال دوم دانش، که گفتگو درباره آن در جلسات بعدی نیز ا دامه یافت، درباره مسائل بین النهرین و ادعای قیمومیّت انگلستان بر این ناحیه (عراق) بود. او به قـوام السـلطنه گـفت: «این دو روزه شایع شده دولت ایـران قـیمومیت انـگلیس را بر بین النهرین تصدیق کرده، اگرچه این مسئله صحت داشت میبایستی به مجلس بیایید. در هر صورت بنده از نقطهنظر علاقه سیاسی دولت ایـران، مـیل دارمـ بدانم از طرف دولت ایران چنین مسئله [ای] تصدیق شده است یـا نه؟استدعا دارم اگـر غیر از این است تکذیب فرمایید.» قوام السلطنه در پاسخ، با اشاره به اینکه ادعای انگلستان مربوط به تصمیم دولتهای درگـیر در جـنگ جـهانی اول بوده، ادعای دولت انگلیس را بیارتباط با دولت ایران دانست، اما تـصریح کرد که«باید حکومت و استقلال بین النهرین موافق میل کامل و آمال اهالی بین النهرین باشد.» سپس افزود: «بـرای اطـلاع عـرض میکنم دولت ایران به هیچوجه حکومت جدید بین النهرین را به رسمیت نـشناخته اسـت.» قوام السلطنه، که این سخنان را به عنوان یک مقام ارشد و رسمی دولت ایران بیان میکرد، مورد تـحسین نـمایندگان مـجلس شورای ملی قرار گرفت و دانش نیز برای تأکید بیشتر بر سخنان او، پیـشنهاد کـرد کـه این تکذیبیه از سوی دولت ایران در جراید و مطبوعات کشور منتشر گردد. اما نظر جمعی از نمایندگان غـیر از آن بـود: «آقـا در مجلس علنی رسما این مسئله تکذیب شد. جرائد هم خودشان خواهند نوشت.» پس از دانش، سـید حـسن مدرس در ادامه همان جلسه به مسئله بین النهرین پرداخت و از اوضاع داخلی آنجا سـخن گـفت. وی بـا اشاره به«یک اطلاعات و نوشتجات، و بلکه یک احکامی از حجج اسلام عتبات عالیات راجع بـه وضـعیات بین النهرین»تاریخچه مختصری از نزدیکی فرهنگ، دین و سرزمین ایران و بین النهرین-که عـراق نـامیده مـیشد-بیان کرد. سپس به قراردادی که در عراق میان دولت انگلیس و ملک فیصل، پادشاه جدید عـراق، امـضا شده بود اشاره کرد و پس از شرح اوضاع داخلی عراق گفت: «بنده با ایـن تـرتیبی کـه نسبت به دخالت انگلیس در بین النهرین عرض کردم، در این مجلس که مرکز مسلمانان است و مـیتوانم بـگویم تـوجه اکثر مسلمانان دنیا به ایران است اظهار تنفر از این فشار و ناملایماتی [میکنم] که از طـرف انـگلیسیها به اهالی بین النهرین وارد میآید.» بعد از مدرس، سلیمان میرزا اسکندری، نماینده مردم تهران، سخنرانی کرد و تـاریخچهای از روابـط موجود میان ایرانیان و مردم عراق را بیان کرد؛ او ضمن اشاره به آثار پادشـاهان قـدیم ایران در بین النهرین و انتخاب برخی از شهرهای آنـ سـرزمین بـه عنوان پایتخت ایران، عراق را بخشی از ایران دانـست و مـتذکر شد که بعد از اسلام، عراق به عنوان مرکز مذهبی ایرانیان مورد
توجه قـرار گـرفت و به علت وجود اماکن مـشرفه در آن سـامان، همه سـاله ایـرانیان بـیشماری به عراق سفر میکنند، یا هـمه ایـرانیان آرزوی زیارت آن اماکن را در سر دارند. ازاینرو از دیگر نمایندگان و حاضران در جلسه پرسید: «چطور مـمکن اسـت تصور کرد یک نفر ایرانی مـسلمان، خواه از نظر [ایرانی بودن] و خـواه از نـظر مذهب بتواند یک لحظه از فـکر عـراق عرب خارج شود و خدای ناکرده در قلبش تصور کند که این سرنوشت عراق عـرب و صـدماتی که به هالی آن صفحه وارد مـیآید، غـیر از صـدماتی است که بـه مـا وارد میشود. تمام در این زحـمت و مـحنت شریک و سهیم هستیم و صدماتی است که بر ما [نیز] وارد میآید.» سلیمان میرزا در سخنرانی خود بـه هـمان اسناد و مدارکی اشاره کرد که پیـش از او مـدرس به عـنوان«احـکام حـجج اسلام عتبات عالیات»از آنـها یاد کرده بود. وی این اسناد را در دست داشت و هنگام سخنرانی، به نمایندگان نشان میداد: «تلگرافاتی کـه عـلما و اهالی آنجا [بین النهرین] بر علیه این مـعاهده [معاهده انـگلیس و مـلک فـیصل] کردهاند تـماما سوادش اینجا مـوجود اسـت و اگر آقایان میل داشته باشند ممکن است مفصلا دیده شود.» این مقاله به معرفی کتابچه "مظالم انگلیسی ها در بین النهرین" بعد از سالهای جنگ اول جهانی می پردازد.
میرزا حسین خان، ملقب به معین الوزاره و مـشهور بـه حسین علاء، از جمله رجال تاریخ سیاسی معاصر است که فعالیتهایش از دوران سلطنت احمدشاه قاجار آغاز و تـا اواسط حکومت محمد رضا پهلوی ادامه یافت. وی در طول عمر هشتاد و چند سالهاش، هـفت بار به وزارت (فوائد عـامه، امـور خارجه، دربار) رسید؛ یک بار وکیل مجلس شورای ملی شد و در اواخر عمرش، به عنوان سناتور انتصابی در مجلس سنا، حضور یافت؛ همچنین به عنوان وزیرمختار ایران به کشورهای امریکا، انگلستان و فرانسه رفـت. یک بار نیز سفیرکبیر سفارت ایران در واشنگتن (امریکا) شد؛ دو بار در دو برهه حساس سیاسی کشور سمت نخستوزیری را به عهده گرفت: نخست در سال 1329 ش، که بسیاری از تحلیلگران، از دولت او به«کابینه محلل» یاد کردهاند؛ و بار دوم در 1334 ش، پس از بـرکناری سـپهبد فضل اللّه زاهدی، عامل ظاهری کودتای 28 مرداد 1332، که اینبار تا آستانه قتل به دست فداییان اسلام، پیش رفت. از منظری دیگر، آنچه در محافل سیاسی-اجتماعی بر اهمیت نام حسین علاء میافزاید فـعالیت چـشمگیر او در مجامع فراماسونری است. فعالیت او در این مجامع تا بدان پایه بود که به عنوان استاد ما دام العمر، «لاینز» جدیدی را در ایران پایهگذاری کرد و با پیشگامی در تأسیس لژ ماسونی وابسته به اتحادیه لژهـای آلمـان، پای فراماسونرهای آلمانی را به ایران گشود. از سوی دیگر در دوره دوم نخست وزیریاش (1334-1336 ش) فعالیت شبکه فراماسونری و نفوذ و دخالت ماسونها در عرصههای مختلف، بویژه سیاست و اقتصاد، چنان گسترش یافت که برای دومین بار در طول تـاریخ پارلمـان ایـران، اعتراض برخی از نمایندگان مجلس شـورای مـلی را بـرانگیخت و آنان را به سخنرانی علیه فراماسونری در صحن علنی مجلس کشاند. ازاینرو لازم است در مبحثی مستقل و مستند به فعالیت و تلاش ماسونی علاء پرداخـته، نـقش و تـأثیر وی را در راهاندازی و پایهگذاری محافل فراماسونی در ایران آشکار سازیم. فـعالیت مـاسونی علاء، از دو جهت قابل بررسی و پژوهش است: نخست آنکه او در مقام یک ماسون، در برچیده شدن لژهای فراماسونی«همایون» نقش مؤثری بـر عـهده داشـته است. دوم اینکه پس از انحلال لژ مزبور، وی لژ«مهر» را در تهران پیریزی کرد کـه این لژ به عنوان نخستین لژ فراماسونی وابسته به«اتحادیه لژهای آلمان»، فعال بود. از آنجا که شرح و بسط مباحثی هـمچون فـراماسونری، خـود نیازمند شناخت ماسونهاست و بدون آگاهی از زندگی سیاسی آنان، بحث درباره آن مـجامع نـاممکن، با لااقل بیفایده خواهد بود، ابتدا بر اساس منابع موجود، به زندگی حسین علاء میپردازیم، سـپس بـا اسـتفاده از نوشتهها و اسناد در دسترس، فعالیت های ماسونی او را پی میگیریم.
این مقاله به بررسی ارتباط سیاست با صنعت سینما و فیلم در جهان و ایران دوره پهلوی و مخالفت های مردمی و علما با آن می پردازد.
در آخرین روزهای مرداد 1332 دو کودتا عـلیه دولت دکـتر مـحمد مصدق (1261-1345 ش) انجام گرفت؛ اولی در 25 مرداد، که با شکست روبرو شد و نتیجه نبخشید و دومی در 28 مرداد، که دولت مصدق را برانداخت و با پیروزی آن،فضل اللّه زاهدی، عامل کودتا، روی کار آمد و دولت نظامی تشکیل داد. بـه نوشته برخی از نویسندگان، طـرح براندازی دولت مصدق، که به دولت ملی شهرت گرفته بود،برنامهای بود،که چند ماه پیش از مرداد 1332 شروع شده،در تیر و اسفند 11331نیز آزموده شده؛ لیکن توفیقی به دست نیاروده بود.مصدق با پشتیبانی بـرخی از قشرهای مردمی و روحانیون و رجال سرشناس و احزاب متعدد توانسته بود، مطمئنتر از پیش،به کار خود ادامه دهد؛ولی در جریان ملی شدن صنعت نفت، با برخورداری از حمایت و همراهی قابل توجه آیت اللّه کاشانی،رهبر مـذهبی نـهضت، توانسته بود، به موفقیتهایی دست یابد و اقدامات چشمگیری را انجام دهد.اینبار،که پس از 30 تیر 1331،به خواست مردم روی کار آمده بود، قوانین جدیدی را به تصویب مجلس شورای ملی رسانید که برخی از آنـها، قـدرت شاه و دربار را بسیار محدود میساخت و توان اجرایی و نظارت نخستوزیر،در امور کشور را فوق العاده افزایش میداد؛ به طوری که«از سال 1304 ش به اینسو، چنان قدرت فراوانی در دست نخستوزیر و چنان قدرت انـدکی در دسـتهای شاه سابقه نداشت.» اما این قدرت بیسابقه،عمر زیادی نکرد.در دی 1331،مصدق از مجلس شورای ملی تقاضا کرد تا مدت زمان ماده واحدهای3را که در مرداد همان سال تصویب کرده بـود،دوازدهـ مـاه دیگر تمدید کند.هرچه لایـحه پیـشنهادی مـصدق،مبنی بر تمدید زمان ماده واحده مزبور، در ابتدا با دو فوریت در 23 دی 1331 به تصویب نمایندگان مجلس رسید،اما کشمکشهایی را میان فراکسیونهای داخلی مـجلس بـه وجـود آورد و تظاهراتی را در تهران و شهرهای دیگر به راه انداخت.از سـوی دیـگر،وقایعی نظیر قتل سرتیپ محمود افشار طوس رئیس شهربانی و رسیدگی به متهمین آن و نیز 9 اسفند(حمله به مصدق)،بر تـشنجات خـیابانی دامـن زد و برخی از نمایندگان در مجلس شورای ملی نسبت به عملکرد دولت مصدق و جـبهبه ملی،که طرفدار او بود،نطقهای اعتراضآمیزی را ایراد کردند.سرانجام با استعفای دستهجمعی نمایندگان فراکسیون نهضت ملی و به تـبع آن 25 نـماینده دیـگر،شمار نمایندگان برای تشکیل جلسه،به حد نصاب لازم نرسید و در اواسط مـرداد 1332،هـفدهمین دوره مجلس شورای ملی منحل گردید. این مقاله به بررسی وضعیت رشت در فاصله این دو کودتا علیه دولت مصدق می پردازد.
تهران، خیابان شهید دستگردی (ظفر)، نبش گوی آبادی، پلاک 75 تلفن 26705079 - 26705089
© کلیه ی حقوق مادی و معنوی متعلق به موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی می باشد.