فاطمه صفوی
در فرهنگ سیاسی، احزاب از مهمترین نهادها در شکل دهی به حکومت های جدید قلمداد شده اند. آنها ابزاری برای تحکیم اقتدار حکومت ها، شبکه ای برای مشارکت گروههای اجتماعی در صحنه سیاست، سازوکاری برای برانگیختن هواداری توده ها از مقاصد سیاسی نخبگان، حلقه ای برای پیوند دادن گروههای قومی، صنفی و مذهبی و وسیله ای برای تظاهر به مردمی بودن حکومتها هستند. از این رو کمتر نظام حکومتی جدیدی را می توان یافت که بتواند بدون وجود یک یا چند حزب بسر برد. حتی در رژیم های دیکتاتوری فرمانروایان سعی می کنند به وسیله این ابزار به سلطه خود مشروعیت بخشند. احزاب عملکردهای گوناگونی دارند که برخی آشکار و برخی دیگر پنهان هستند. از جمله عملکردهای آشکار آنها شکل دادن به افکار عمومی، معرفی نامزدها در جریان انتخابات، سازمان دادن به انتخاب شوندگان و اعمال نفوذ بر آنهاست. عملکرد پنهان حزب از کارکردهایی است که از حزب انتظار نمی رود و بسته به مقتضیات و شرایط سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی حزب آنها را انجام می دهد. از آن جمله است برقراری پیوند روانی و مادی بین فرد و نظام سیاسی، جذب تازه واردین به سیستم، مسالمت آمیز کردن رقابت های قدرتی یا مدیریت منازعه. در نگاهی اجمالی به تاریخ سیاسی ایران دیده می شود که حزب سیاسی به مفهوم جمعیت هایی که شرایط آنها در بالا یاد شد پیشینه چندانی ندارد. اما بعد از دوران مشروطه آن هم به صورت منقطع شاهد فراز و فرود احزابی هستیم که با استبداد مطلقه یا بحرانهای سیاسی بروز می افتند و سپس متلاشی می شدند. در دوران استبداد پهلوی دوم بعد از کودتای ۱۳۳۲ به گونه ای ازاحزاب برمی خوریم که از بستر اجتماعی برخوردار نبوده، بدون اتکا و حمایت مردم و تنها به دستور عوامل قدرت از بالا تشکیل می شدند و وظیفه ای جز حفظ و تقویت قدرت سیاسی حاکم نداشتند. این احزاب از اجزای ساختار سیاسی و حکومتی همان عصر بوده که به دفاع همه جانبه از قدرت و حکومت مرکزی می پرداختند و خود از وسائل استبداد داخلی به شمار می رفتند. این دسته از احزاب به احزاب دولتی معروف بودند.
چهره تاریخ ایران زخم هایی به خود دیده که عوامل استعماری با ابزارهای موجود آنها را آفریده اند. بسیار دیده ایم، خاورشناسان و دانشمندان زیرک یا زیرکنمای غربی را که به حقایق کاملاً آگاها ند و با برگزاری سمینارها، دروس و یا تدوین کتب در زمینه مطالعات شرق شناسی، اسلام شناسی و ایران شناسی یا عناوین دیگر به اضمحلال ریشه های فرهنگی جوامع تحت سلطه خود می پردازند. متأسفانه برخی از رهبران سیاسی نیز با این به اصطلاح خاورشناسان همکاری کرده به منسوخ نمودن آثار هویت ملی خود مبادرت می ورزند. حتی برخی از روشنفکران نیز در اظهارنظر و گزینش خط مشی با آنها اختلافی نداشته، متقابلاً از تقویت و پشتیبانی اینان برخوردار هستند. از این روی ایشان نه به مسئولیت اجتماعی خود به عنوان روشنفکر عمل می کنند که «بیداری جامعه» از آنان انتظار می رود و نه به فریب اندیشه های این جاسوسان در کسوت «محقق» باور دارند. از بررسی فعالیت های اکثر ایران شناسان درمی یابیم که آنان هم از نظر موضوع مطالعه و هم از نظر رهیافت مطالعه، تحت هدایت دولت های متبوعشان بودند و به میزان موفقیتی که کسب می کردند تشویق و تأمین می شدند. دوشیزه لمبتون هم در این جریان یک استثنا نیست. وی به پاس تحقیقات و بررسی هایش که برای استعمار نقش کلیدی داشت در هفتم دسامبر ۱۹۶۰ به کسب مدال «سرپرسی سایکس مموریال» نایل آمد. حضور این بانوی انگلیسی در لحظه های شگفت انگیز تاریخ سیاسی معاصر این مرز و بوم توجیهی جز دخالت انگلیسیها در امور سیاسی ایران ندارد. سابقه این گونه رفتارهای سیاسی در استراتژی های قرون گذشته انگلیس نیز جلوه کرده بود و پس از آن نیز از درون تاریکی های تاریخ بارها و بارها این تصاویر را دیده ایم. بینش سیاسی وی در مورد مسائل ایران بی شک بینشی استعماری است که در واقع در فرایند تکوین سلطه دوگانه سیاسی و تجاری انگلستان در نیمه اول قرن بیستم، با کنترل نفت ایران توسط انگلستان و بازپس گیری آن از سوی ایران، بارز شده، فصلی در تاریخ روابط دوجانبه به خود اختصاص داده است. وی با ارادت و اخلاص بی شائبه به منافع استعماری انگلیس با انجام مأموریت های محوله از سوی دولت متبوعش توانمندیش را در ایفای رسالت تاریخی خود در جهت اهداف انگلیس به ثبوت رساند. این عنصر زبردست MI6 به قول انورخامه ای فعالیت های خود را با ایجاد شبکه های اطلاعاتی، اجرای عملیات روانی و سایر اقدامات در ایران سازماندهی کرده و از نتایج آن، MI6 را بهره مند ساخته است. در این نوشتار با جنبه هایی از عملکرد و نظریات لمبتون که در بازخوانی منابع موجود به نقش جاسوسی وی تأکید می شود، آشنا می شویم.
در تاریخ معاصر کشورمان، شمار زیادی از زنان و مردان در زمینه های گوناگون پا به عرصه نهادند و با نقش آفرینی های خود، تأثیری متناسب با نقش و توانایی های خویش بر سرنوشت ملت ایران گذاشتند که پرداختن به زوایای مختلف زندگی و رفتار و عملکرد آنان به روشنگری نکات رازآلود و نامکشوف حوادث و تحولات دوران معاصر خواهد انجامید. بازنویسی شرح احوال بانوان بویژه آنان که در دستگاه های اجرایی حضور داشتند از آن رو حائز اهمیت است که کمتر بدان پرداخته شده ابهامات بیشتری دارد. از آن میان، آخرین زنی که در دستگاه حکومتی محمدرضا پهلوی عهده دار وزارت بود و می بایست اثربخشی زیادی در امور زنان ایران داشته باشد، مورد توجه قرار دادیم. مهناز افخمی با احراز پست وزارت، رشدی سریع در دستگاه حکومتی داشت و البته مراتب پیشرفت را در مراکز دانشگاهی نیز طی کرده بود. اگرچه به عنوان وزیر، جز به تأمین منافع و مقاصد شخص اول مملکت در سازمان تحت ریاستش نمی اندیشید، اما پس از کسب استقلال و آزادی ملت ایران، سرسپردگی به نظام از هم پاشیده سلطنتی را ادامه داد و در زمره مخالفان نظام اسلامی، همراه خاندان فراری پهلوی به همکاری با آنان پرداخت. این نوشتار، ضمن اشاره به زندگی خانم مهناز افخمی و عملکرد وی در سازمان زنان، که نیازمند تحقیق گسترده و مستقلی است، اما با استفاده از اسناد و مدارک به بخشی از مسائل مرتبط با این سازمان نیز میپ ردازد. مهناز افخمی نه شخصیت برجسته سیاسی بود و نه سوژه ساواک بود که واجد جایگاهی خاص باشد، اما با رجوع به بایگانی مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، با تعداد اندکی سند مواجه شدیم که بیشتر در تعریف و تمجید و تجلیل از وی و یا حاوی گزارشهایی معمولی و متعارف بود. از این رو در ترسیم شخصیت و عملکرد او با کمبود سند مواجه شدیم. با این حال همین مقدار را غنیمت شمرده به آینده امید بسته ایم تا شاید اسناد تازه و درخوری به دست آید.
تهران، خیابان شهید دستگردی (ظفر)، نبش گوی آبادی، پلاک 75 تلفن 26705079 - 26705089
© کلیه ی حقوق مادی و معنوی متعلق به موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی می باشد.