در دوران دودمان پهلوی اقدامات ساختار شکنانه قابل توجهی روی داد که هریک با دخالت مستقیم دولت و دربار صورت میگرفت. مشخصه اصلی این اقدامات ساختارشکنانه را شاید بتوان در باستانگرایی مدرن یافت. در این رهیافت، باستانگرایی و مدرنیته توامان با سرعتی شتاب آلود مسیری را طی میکردند که مقصد آن حذف تدریجی سنتهای دینی و بومی و جایگزینی مدلی ناهمخوان با زیست بوم فرهنگی ایرانیان بود. به تعبیر دیگراین خانواده بستری فرهنگی را بسط دادند که سیاستهای فرهنگی و سیاسی زاییده این بستر هستند و تمام سیاستگذاریهای دوره حکومت پدر و پسر برخاسته از این زمینه است. این مقاله در پی توصیف و تفسیر فرهنگی از سیاستهای پهلویان است.