عبدالمهدی رجایی
مـیرزا مـلقب بـه ظل السطان،چهارمین فرزند ناصر الدین شاه،به سال 1266 ق زاده شد.به سبب مرگ بـرادران بزرگتر،فرزند ارشد شاه به شمار میرفت.مادر ظل السلطان، عفت السلطنه از طـایفه قاجار نبود،از این رو نـاصرالدیـن شاه فرزند دیگرش مظفرالدین میرزا را به ولیعهدی برگزید. او سه سال از ظل السطان کوچکتر بود.
مسعود میرزا با لقب یمن السلطنه در یازده سالگی به حکومت مازندران فرستاده شد.پس از آن سه بار بـه حکومت فارس و سه بار نیز به حکومت اصفهان منصوب شد که آخرین بار از 1291 تا 1325 ق حکمرانی او بر اصفهان 34 سال به طول انجامید.در این مدت به طور مستمر و هر ساله بر حوزه فـرمانفرمایی او افـزوده میشد به طوری که تا سال 1305 حدود یازده ایالت و تقریبا تمامی خاک و جنوب و غرب کشور از فارس تا یزد و نیز کرمانشاه را زیر فرمان خود داشت.قدرت روزافزون و ارتش نیرومندی که بـر پا کـرده بود هم روسها و هم ناصر الدین شاه را به وحشت انداخت.به طوری که در 1305 از حکمرانی بر تمام ولایات جز اصفهان معزول شد.اما پس از مدتی توانست حکومت یزد سپس حکومت مـحلات و گـلپایگان را دوباره به دست آورد.ظل السطان ابتدا به مقام ولیعهدی چشم دوخته بود چرا که خود را از برادر علیلش،مظفر الدین میرزا،کمتر نمیدانست.وقتی این تلاشها به نتیجه نرسید در پی دسـتیابی بـه مـقام وزارت جنگ به جای بـرادرش کـامران مـیرزا برآمد که این کوشش نیز ناکام ماند.
ظل السطان نمونه حکمران مستبد شرقی بود که خصایص متفاوت و گاه متضادی از خود بـروز مـیداد.از یـک سو در ستمگری و طماعی ضرب المثل اقران بود و از سـوی دیـگر در حکوت فارس نختستین روزنامه خارج از پایتخت،فارس را دستور انتشار داد؛کاری که در حکومت اصفهان نیز بدان مبادرت کرد و روزنامه فـرهنگ اصـفهان،حـاصل این تمایل اوست.در میان شاهزادگان قاجار بیش از همه،روزنامههای خـارجی را مطالعه میکرد و بیش از دیگران به حوادث جهان علاقه نشان میداد. در دورهای از حکمرانیاش به تعمیر و مرمت ابنیه تاریخی عـلاقه نـشان مـیداد و در دورهای دیگر دستور تخریب آنها را صادر میکرد.وقتی،نخستین مدرسه بـه سـبک جدید را بعد از دارالفنون در اصفهان دایر کرد و «مدرسه همایونی»نام نهاد و وقتی دیگر پس از دو سال،دستور بستن آنـ را داد یـا بـستن آن را به دیده اغماض نگریست. او در خاطراتش که یک سال پیش از مشروطیت منتشر شـد،بـر لزوم حـکومت پارلمانی اشاره دارد و منافع آن را بر شمردهولی خود نمونه عملی حاکم مستبد بود
بـا طلوع مشروطیت، بزرگترین تحولی که در ایالات ولایات به وقوع پیوست، برپایی نهادی به نام انـجمن ایالتی و ولایتی بود. 1این انجمنها ابتدا به عنوان انجمن نظار، و برای ترتیب دادن انـتخابات مجلس شورا تشکیل گـردیدند، امـا به سرعت کارکردهایی فراتر از آن، برای خود دست و پا کردند. بویژه آنکه هممحلی برای همنشینی و هم فکری مشروطه خواهان هرمنطقه بود و هم طرف مراجعه و مشاوره مردم قرار گرفته، از این رهگذر نیز هویت تـازهای یافتند. مردم، انجمن ایالتی و ولایتی را برخاسته از خود میدانستند و گرهگشایی از مشکلات خود را از آن نهاد تازه طلب میکردند. به این ترتیب، انجمنهای ایالتی و ولایتی، بدون آنکه جزو شعارهای اولیه مشروطیت باشند به صورت پایـگاه اصـلی مشروطیت در هرنقطه درآمدند. مجلس شورای ملی نیز با وجود مخالفتهایی که از سوی دربار نسبت به اصل وجود انجمنهای مذکور میشد، با تصویب«قانون انجمنهای ایالتی و ولایتی»در سال بعد به وجـود آنـها رسمیت داد. 2در این قانون 122 مادهای، تعاریف و نحوهء انتخاب اعضا و همچنین حوزهء اختیارات و وظایف این انجمنها آمده است، که بر اساس آن، انجمنها نقش مجالس محلی را ایفا میکردند که تابع قوانین کـلی کـشور بود، اما در حوزهء ایالت یا ولایت خود، اختیاراتی داشتند. مجلس در پی آن بود تا کار انجمنهای مذکور به خودسری و جداسری نکشد.
تهران، خیابان شهید دستگردی (ظفر)، نبش گوی آبادی، پلاک 75 تلفن 26705079 - 26705089
© کلیه ی حقوق مادی و معنوی متعلق به موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی می باشد.