فرقههای بابیت و بهاییت از جمله شکافهای اجتماعی ـ سیاسی (و به ظاهر مذهبی) هستند که در قرن نوزدهم میلادی در جامعه ایران بنا به شرایط خاص سیاسی ـ اجتماعی ـ اقتصادی و متأثر از عوامل داخلی و خارجی مجال ظهور و بروز یافتند. چگونگی شکلگیری این فِرَق را میتوان به گونهای خطی ترسیم نمود. بدین معنا که با شکلگیری فرقه شیخیه ابتدا بابیت و بالاخره بهاییت تشکیل گردید. این فرقهسازیها درست همزمان با رویکرد ناقص، سطحی و نارسای ایرانیان با تجدد و مظاهر آن بوده است. البته در این میان شرایط خاص سیاسی ـ اجتماعی بویژه نابودی و اضمحلال حیات اقتصادی ـ اجتماعی ناشی از استبداد داخلی و ناتوانی و نالایقی و فساد هیأت حاکمه، جنگهای طولانی و فرسایشی ایران و روس و بروز و ظهور بسیاری از مسائل و مشکلات اقتصادی، اجتماعی و... در ایران را نمیتوان در پیدایی و ظهور این فرقهها نادیده گرفت. شدت و وخامت اوضاع و شرایط اجتماعی ـ اقتصادی آن دوران به گونهای بود که برخی از علما و متدینین، آن شرایط را شرایط عصر ظهور موعود آخرالزمان ارزیابی مینمودند. از این رو برخی از پیروان شیخیه به اصرار و تأکید «سیدکاظم رشتی» به جستجو و تلاش برای یافتن قائم آل محمد(ع) برآمدند. این توجه و کنکاش برای یافتن موعود آخرالزمان توسط پیروان فرقه شیخیه و از طرفی دیگر برخی تعالیم و آموزههای خاص این فرقه در باب «مهدویت» منجمله مقولاتی چون «شیعه کامل» و «رکن رابع» باعث گردید که «سیدعلی محمد باب»، از شاگردان سیدکاظم رشتی، در طرح ادعاهای بزرگ خود و تأسیس فرقه بابیت، از آن شرایط و آموزهها حداکثر بهره را بجوید. همزمان برخی از دولتمردان و صاحبنظران و صاحبمنصبان سیاسی ـ اجتماعی آن دوران از ضرورت نوسازی و ایجاد برخی اصلاحات سیاسی ـ اقتصادی و بویژه نظامی سخن گفتند و اقداماتی نیز انجام دادند. تقلید از فرنگ و یا استفاده از تجارب آن کشورها از جمله راهحلهای مطرح شده بود.