امروزه، رویکرد غالب محققان حوزه تاریخ معاصر ایران درباره علل شکست انقلاب مشروطیت و تأسیس حکومت دیکتاتوری پهلوی اول، بر این تحلیل استوار است که به دنبال عدم تحقق آرمانهای مشروطه و گسترش هرج و مرج داخلی و دخالتهای خارجی، بسیاری از روشنفکران که تا آن زمان از دموکراسی و آزادی حمایت میکردند، نظر خویش را متوجه تشکیل حکومت مقتدر مرکزی، ولو از نوع استبدادی آن، نمودند. بر اساس نظر فوق، آن دسته از روشنفکران که راه نجات ایران را در اخذ تمدن غربی، نهادینه شدن ملیگرایی و اسلامگریزی میدیدند، به صورت خودجوش از حکومت دیکتاتوری رضاشاه به مثابه اهرم اجرایی تئوریهای خویش استقبال کردند.
مطالعه و بررسی آرا و نظرات روشنفکران دوره متأخر قاجاریه درباره امور فرهنگی، میتواند به تأیید نظریه مذکور منجر شود؛ زیرا طراحی و اجرای حجم وسیعی از سیاستهای فرهنگی که با تاریخ و فرهنگ جامعه همخوانی نداشت، نمیتوانست در مدت کوتاهی عملی شود. بنابراین لاجرم این احتمال تقویت می شود که سیاست های دولت پهلوی اول بر اساس تئوریهای روشنفکران غربگرا و ناسیونالیست دوره قاجار طراحی شده است. با توجه به مقدمه فوق، پاسخ یابی به سئوالات زیر مفاد مقاله حاضر را شکل میدهد:
الف) میان سیاستهای فرهنگی حکومت رضاشاه و تئوری های روشنفکران دوره قاجار چه ارتباطی وجود دارد؟
ب) اساس و بنمایه تئوری های فرهنگی روشنفکران دوره قاجار بر کدام منابع استوار است؟
در انجام تحقیق حاضر از روش توصیفی - تحلیلی و در گردآوری داده ها از شیوه های کتابخانه ای و اینترنتی استفاده شده است. منابع مورد مطالعه نیز، عمدتاً از میان آثار تألیف شده در دوره قاجار میباشد. مباحث مقاله به چهار بخش مجزا تقسیم شده است. در بخش نخست به مطالعه روند رسمی شدن سازمان فرهنگی ایران در جریان انتقال از دوره قاجار به دوره پهلوی پرداخته شده است. در بخش دوم، سیاست های فرهنگی حکومت رضاشاه به صورت جداگانه، اجمالاً معرفی و ریشه های تئوریک آن در اندیشه و آثار مکتوب روشنفکران دوره قاجار بازکاوی شده است. در دو بخش آخر نیز به ترتیب به بررسی نقش عناصر غربی و زرتشتی در شکل گیری ذهنیت و تفکر روشنفکران بومی پرداخته شده است