مترجم: علی شمس
در سال 1320ش سران جنبش افسران عراق که ضمن گرایش به آلمان نازی، با انگلیسیها در خاک خود درافتاده، شکست خورده و حکومتشان را از دست داده بودند، از دولت ایران پناهندگی سیاسی گرفتند و مقیم تهران شدند. اما پس از اشغال ایران به دست شوروی، انگلیس و سپس آمریکا، وضعیت دگرگون شد و ایران نیز همچون عراق برای آنان نا امن گردید. پناهندگان عراقی کوشیدند از ایران به ترکیه بروند اما ترکیه حاضر نشد جز به سرکرده آنان، رشیدعالی الکیلانی، روادید دهد. پناهندگان عراقی از نمایندگی سیاسی آلمان در تهران تقاضای کمک کردند ولی وزیرمختار آلمان نیز کاری برای آنان نکرد. دولت محمدعلی فروغی که در ایران پس از اشغال، بر سرکار آمد، دوستدار انگلیس بود و حاضر نشد عراقیان پناهنده در ایران را از آن پس نیز پناهنده سیاسی تلقی کند بلکه به اقامت اجباری در اماکنی مشخص وادارشان کرد و سپس از تهران به زندان اهواز منتقل شدند در زندان هم با آنان بدرفتاری شد و برای آنکه فرار نکنند تحت نظر ارتش انگلیس قرار گرفتند و اسیر جنگی به حساب آمدند. سه ماه بعد نیز آنان را به بصره بردند و از آنجا به افریقای جنوبی تبعید کردند.
نویسنده نامدار عراقی، علیالخاقانی که چندین تذکره پربرگ و بار از دستچین آثار ادبای عراق آراسته و کتابهای ارزشمند دیگری هم دارد، در تذکره معروف دوازده جلدیاش موسوم به شعراءالغری یا النجفیات که سرگذشتها و خاطرهها و نمونههایی از سرودههای شاعران و ادیبانِ نجف (بیشترشان عالم و فقیه و درس دینخوانده) را گردآورده، هنگام یاد کردن از آیتالله سید هبة الدین (محمدعلی) شهرستانی و برشمردنِ نسب و دانش و ادب وی، نوشتهای کوتاه از او پیرامون مشروطیت را نیز میآورد. الخاقانی توضیح داده که: «سهم بزرگی از تاریخ اندیشه در نجف مربوط به بحثهای مشروطهخواهی و استبداد است و بدین سبب، خاطرات سیدمان را که یافتم بر آن شدم تا هرچه پیرامون این موضوع در آن آمده است را دقیقاً اینجا بیاورم». علامه شهرستانی در کنار سرگذشت حمایت علمای نجف از عدالتخواهان تهران، ماجرای دیگری هم روایت میکند که همان روزها در کربلا رخ داده و به کشتار جمعی از ایرانیان انجامیده است. تفاوت شهرستانی با بیشترِ روایتگران این رویدادها، یکی در آنست که وی اهل عراق عرب و با اوضاع نجف و کربلا از نزدیک آشنا است؛ و چهرهای از مشروطیت را توصیف کرده که در عراق دیده میشده؛ و مهمتر اینکه خودش در جناحبندیهای مشروطهخواهان ایران، سود و زیان شخصی نداشته و اگر مهرورزیهای او به استادش مرحوم آخوند خراسانی را به پای جانبداریاش نگذاریم، خواهیم گفت که کوشیده تا حق انصاف را بهجا آورد.
دستفروشان بغداد را اگر به تأمل بنگری و باب گفت و گویی خودمانیتر با آنان بگشایی، شگفت حکایتها دارند از یغمای اموال و اشیای مکانهای دولتی و عمومی عراق به هنگام سقوط دیکتاتور و از غنیمتها! که برداشتهاند، لابد به تلافی سر سوزنی از ستمهای رفته بر همه عراقیان در آن سالهای سیاه، و هر چه هست تماشایی است.
و دیدنیتر از همه را (به سلیقه من) آنان دارند که بر پیادهروهای خیابان «متنبّی»، بساطی از کهنه کتابهای بر هم انباشته میگسترانند و هیچکس را نه پروای آن که مهر کوبیده بر صفحه اول کتاب، گویای تعلقش به کتابخانهای عمومی یا دستگاهی دولتی است! ... اما به هر دلیل الآن اینجاست!
این دست -کتابفروشان معمولاً هر چه بخواهی ندارند! و آن چه دارند را بعید است که بخواهی، جز این که از سر تفنن و کنجکاوی یا ارزان بودن کتابی، که از میان بساط برداشتهای تا سرسری نگاهی به آن بیندازی، بیهوا دست به جیب شوی...
اما همه ماجرا هم این نیست که در کنار پلاس، گاهی یک دسته ورق نیز میبینی که به ضرب ماشین تحریری ساختة عهد بوق! یا به نوازش جوهر آبی خودنویسی انگار خوشدست، تن به سطوری از کلمات عربی سپردهاند... و در جوابت که به عربی عامیانه پرسیدهای: اینها چیست؟ و توقع داشتهای که مثلاً بگوید کاغذ باطله است برای... (چه میدانم هر کاری!)، یکه میخوری که میگوید: وثائق!!
: اسناد؟! چه اسنادی؟
: مال مخابرات، مال امنالعام، مال امنالخاص، مال حزبالبعث...
: از کجا آوردهای؟
: همه دارند! ولی دیر آمدی تقریباً چیزیش نمانده.
: بده ببینم! چند؟
: پول ایرانی داری؟ بیست هزار تومان!
: ...
: من فقط همین چند برگ دستنوشته، بر کاغذ ساده بدون آرم را میخواهم.
: هذا مش مهم! بلاش! (اینها چیز مهمی نیست. مجانی ببر!)
: ...
اوراق دستنوشته را در تهران نگاه کردم، بیست برگ است به علاوه سه ورق دیگر، مثلاً خلاصه آن که ماشین کردهاند. و بر صدر صفحه اول، بیدرنگ عنوان سخن است که به خویش میخواندت: «ضوء علیالتجسس الأنکلیزی فیالعراق قبل 150 سنه»، بی نام نویسنده و بی تاریخ نگارش و بی هرگونه پانوشت یا فهرست منابع و مآخذ، اما سخت شیوا و خواندنی! و هر چند که به ظاهر، متن سخنرانی است نه مقاله علمی، ولی داد میزند که صاحب قلم، اهل تحقیق و پژوهش است. و ناگهان که در میان سطور به ردپایی از نویسنده برمیخوری و میخوانی: «و من در کتابم، تاریخالطب العراقی...»، دیگر کاری جز این نداری که نام نویسنده آن کتاب را بیابی تا نگارنده این متن را هم یافته باشی: عبدالحمید العلوجی حقوقدان از پدیدآورندگان مجله عراقی المورد و نویسنده مقالاتی در همان مجله و صاحب تألیفات و مقالات فراوان دیگر، متولد سال 1924 و متوفای سال 1995.
معما حل و آسان شد! پس عبدالحمید العلوجی را برای ایراد یک سخنرانی پیرامون سابقه جاسوسی مأموران دولت انگلستان در عراق 150 سال قبل، به همایشی، که لابد میزبانش سازمان اطلاعاتی رژیم بعث عراق (المخابرات العامه) بوده، فراخواندهاند و او این دستنوشته را که حاصل یادداشتهای فراوانش از روی جلد چهل و سوم سلسله منشورات موسوم به گزیده اسناد حکومت هند بوده است، فراهم آورده و در پایان سخنرانیاش، عیناً به میزبان سپرده و لابد این خلاصه سه صفحهای ماشین شده هم کار میزبان است که پیوست «سند»، آن روزها به بایگانی رفته تا این روزها، بعداللُتیا و الّتی! سر از بساط دستفروشان بغداد درآورد.
جستوجوهایم البته بینتیجه ماند که آن سخنرانی را مرحوم عبدالحمید العلوجی در چه زمانی و دقیقاً چه مکانی ایراد کرده است و گرچه اجمالاً از نوع اوراق نشانداری که این دستنوشته در میانشان بود میتوانی کم و بیش حدس بزنی که شاید مستمعانش از اعضای سرویس اطلاعاتی رژیم بعث عراق بودهاند، اما چه ردهها و مراتبی داشتهاند و چرا یا به چه مناسبت چنین تاریخچهای را باید به روایت عبدالحمید العلوجی میشنیدهاند؟ ... معلوم نشد.
عبدالحمید العلوجی طی این گفتار، آغاز فعالیتهای جاسوسی انگلستان در عراق را عمدتاً به اقدامات افسری انگلیسی به نام جیمز فلیکس جونز (Commander James Felix Jones) نسبت داده و زمان آن را بین سالهای 1854-1841 دانسته است و ظاهراً مهمترین مدرکی که به دست داشته همان جلد چهل و سوم سلسله منشورات موسوم به گزیده اسناد حکومت هند بوده که در این جلد، یکسره، گزارشهای همان افسر، پیرامون شناساییهایش از وضعیت جغرافیایی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و البته نظامی منطقه را درج کردهاند. اما العلوجی از یافتن سوابقی در مورد این جاسوس ناکام مانده و خود نیز در نوشتارش از این ناکامی ابراز تعجب نموده است.
اما فلیکس جونز جاسوس بینام و نشانی هم نیست. او افسر نیروی دریایی انگلستان بوده و در بمبئی خدمت میکرده و کار خود را در منطقه خلیجفارس از اواخر تابستان 1839 آغاز نموده و 25 سال در این منطقه بوده و همانست که به عنوان نماینده سیاسی انگلیس در تاریخ 31 ماه می سال 1861م/1277ه ق، قرارداد استعماری انگلیسیها را با شیخمحمد بن خلیفه، از اعراب «برّالعرب» که تازه به بحرین نقل مکان کرده بودند، امضا کرد و حاکمیت دولت ایران بر این جزیره را عملاً مخدوش و بحرین را تحتالحمایه انگلستان خواند. و هم اوست که در بوشهر بین سالهای 1862-1855م حضور داشته و نخستین کنسول انگلستان در این شهر جنوبی ایران بوده و به روزگار مجاهدت تنگستانیها (1273ه ق) خصومتها با آنان ورزیده و تجار شهر از دست خبرچینان وی در امان نمیزیستهاند و او هر کس را که میخواسته بیدرنگ تبعید میکرده است. و باز اوست که نقش مهمی در تهاجم سال 1856 انگلستان به جنوب فارس داشته است.
این افسر انگلیسی کتابی ضخیم هم از خاطرات روزگار اقامتش در عراق نگاشته که به سال 1857م در بمبئی به همراه نقشهها و عکسهای گویایی از اوضاع جغرافیایی و اجتماعی قرن نوزدهم عراق چاپ شده است.
متنی که در پی میخوانید، ترجمه دستنوشته مرحوم عبدالحمید العلوجی، پیرامون اقدامات جاسوسی این افسر انگلیسی در عراق 150 سال پیش است. باشد که انتشار آن، یادکردی به شمار آید از بدایات و پیآمدهای حضور نابکارانه آنگلوساکسونها و آسیبها و مصیبتهایی که بر سر مردم مسلمان این منطقه آوردهاند.
تهران، خیابان شهید دستگردی (ظفر)، نبش گوی آبادی، پلاک 75 تلفن 26705079 - 26705089
© کلیه ی حقوق مادی و معنوی متعلق به موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی می باشد.